محل تبلیغات شما

#برشی_از_یک_کتاب 
از کنار قبر کمال‌الملک گذشتم و پا به دورن مقبره‌ی عطار گذاشتم. به محض ورود، چشمم به سنگ‌نبشته‌ای کهن افتاد که بر سر مزارِ عطار به حال ایستاده نمایان بود. سنگ‌نبشته‌ی سیاه و کهن گویی مرا در خود کشید و به ژرفای تاریخ فرو برد. لحظه‌ای حس کردم کسی که در آن گور آرمیده از اجداد من است؛ رگ و ریشه‌ی من است؛ هویت من است؛ خود من است! احساس غنا و نشاط و آرامشی ابدی و مطلق کردم. غرق در این احساس از مقبره بیرون زدم. اردیبهشت‌ماه بود. سبزه‌ها رسته، گل‌ها شکفته، شکوفه‌ها بردمیده و درختان سبزفام سر به آسمان داشتند و مرغان و بلبلان بر فراز آن‌ها از نغمه و آواز غوغایی به پا کرده بودند. زیر سایه‌ی صبحگاهی درختان گام زدم و سر به آسمان زلال و آبی داشتم. وصف آن حال لطیف و نشاط و شکوه آن از توانم خارج است.

عنوان کتاب: #بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
نویسنده: #احمد_زیدآبادی

 

پیشنهادکتاب: بهار زندگی در زمستان تهران

خودمان را بهتر و بیشتر مصرف کنیم!!!

مقصر عملکرد ضعیف کارکنان یک شرکت کیست؟مدیر یا کارمند؟!

است؛ ,سر ,نشاط ,  ,درختان ,آسمان ,من است؛ ,در زمستان ,زندگی در ,بهار زندگی ,نشاط و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Dr.Shayson